شعری از خانم کاشانی
یکی یکی دو تا دوتا وا شدن گل و بلبل کنار هم جا شدن
خاک سرد و تاریک خزون گل ارکیده شکوفه زد در نهون
شعر دوم:غزلی از ایوب شجاعی
قلبم خزان گرفت برایم دعا کنید سنگ سیاه سینه ی من را طلا کنید
یک لحظه هم شده شما را به حق عشق با یک نگاه درد دلم را دوا کنید
دستم به دامن شما یکدم برای من در بارگاه قدس دعای شفا کنید
آیا شود که این دل تب دار خسته را آخر ز بین این همه عاشق جدا کنید
آقا چه میشود شده حتی میان خواب من را شبی مسافر کرب و بلا کنید
یا اینکه ساعتی به خدای نگاهتان من را میان صحن و سرایش رها کنید