loading...
کانون ادبی بهار
سیدرضا ستوده بازدید : 99 پنجشنبه 03 اسفند 1391 نظرات (2)

شعر اول:غزلی در رابطه با امام زمان(از آقای محمد قاسم رحیمی)

شعر دوم:غزلی از آقای ضرغام هداوند میرزایی

شعر سوم:هیاهوی دنیا(از خانم ساناز شبانی)

 

 

برای دیدن شعر ها به ادامه مطلب بروید

سیدرضا ستوده بازدید : 44 دوشنبه 23 بهمن 1391 نظرات (0)

رضا اسماعیلی

ده رباعی به مناسبت دهه فجر

شاعر : رضا اسماعیلی

 

۱

او آمد و با گرسنگان خلوت کرد
در شهر ، امید و عشق را قسمت کرد
از منبر خاک ، مهربان ، بالا رفت
با لهجه پا برهنه ها صحبت کرد

 

سیدرضا ستوده بازدید : 49 دوشنبه 23 بهمن 1391 نظرات (0)

قیام زیبا

قیام زیبا

شاعر : رضا اسماعیلی

امام، آن که دلش چشمه سار معنا بود
تمام زندگی اش یک قیام زیبا بود
نگاه مشرقی اش چلچراغی از رویا
به سقف شب زده مشرقی، معما بود

دلش مترجم آواز روشن خورشید
لبش مفسر لبخند صبح فردا بود
دو چشم روشن او یک دوبیتی زیبا
درون دفتر احساس سرخ گل ها بود

دلش انار ترک خورده پر از آتش
گدازه های دلش دانه دانه پیدا بود
تمام زندگی اش بوی سادگی می داد
کسی به سادگی او نبود،آیا بود؟!

قسم به چشمه! زچشمان او نشد سیراب
دلم که عاشقان آن بی کرانه دریا بود
شبی تمام دلش جذب نور مطلق شد
غروب او چو طلوعش، قشنگ و زیبا بود

 

 

سیدرضا ستوده بازدید : 43 چهارشنبه 11 بهمن 1391 نظرات (0)

مجيد گل محمدي از آموزگاران مولف و خوش ذوقی است که در وادی ادبیات دستی داردو حرفایی برای شنیدن انشاالله در فرصتی مناسب پای صحبت های این شاعر عزیز خواهیم نشست.شمارا به خواندن یکی از طنزهای ایشان که بداهه گویی ایشان را در فضای کانون زمانی که آقای ارگی مجری محترم شعری از شاعر جوان آقای جاویددر خصوص افزایش قیمت قبردر چهل وسومین جلسه کانون  قرائت نمودند،تایید می کند، دعوت می کنم.

 

از ارثیه و مرگ سخن گفتی و صد حیف  

   یک گوشه ی قبرُ وجبِ خاکی و صد حیف

افسوس که از مال و زمین هیچ ندارم  

 تا مرده وآن را به وصی وابگذارم

در زندگی خویش ، همی مفلس و بی چیز   

   بعد از سفر مرگ، غمی بیش از آن نیز

عمری ز پی مسکن و خانه به طلاتم     

   مستأجر و هم خانه  به دوش و همه جا گم

شکر است مرا هر چه در این منزل ویران   

 جان کنده و پیوسته غم و گوشه ی حیران

چون مردم از این دام و ستم هاش برستم  

  شش دانگ سند ، گور همی داد به دستم

خوشحال و غزل خوان ، قدح باده به دستم 

   عمری شد من غول نداری بشکستم

وراث غزل خوان ز پس مرگ مرا زود   

  بردند و سپردند ، همی ، قصه همین بود

یک باب مرا منزل ویلایی دربست      

   دادند و رها کرده ، مرا نیز همی پست

هرچند که آن خانه ، کمی تنگ و نمور است

 شکراست که از غرغر مالک همه دور است

نه برقی و آبی ، تلفن، گاز ندارد        

    خوب است ولی حیف که پارکینگ ندارد

سیدرضا ستوده بازدید : 65 سه شنبه 10 بهمن 1391 نظرات (0)

                                 در مدح حضرت ختمی مآب صلوات الله علیه                                محتشم کاشانی

از بس که چهره سوده تو را بر در آفتاب
بگرفته آستان تو را بر زر آفتاب
 
از بهر دیدنت چو سراسیمه عاشقان
گاهی ز روزن آید و گاه از در آفتاب
 
گرد سر تو شب پره شب پر زند نه روز
کز رشگ آتشش نزند در پر آفتاب

 
سیدرضا ستوده بازدید : 46 سه شنبه 10 بهمن 1391 نظرات (0)

لیله الاسری

شاعر : سعدی

ماه فروماند از جمال محمد
سرو نروید باعتدال محمد

قدر ملک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد

وعده دیدار هر کسی بقیامت
لیله الاسری شب وصال محمد

آدم و نوحو خلیل و عیسی و موسی
آمده مجموع در ظلال محمد

عرصه دنیا مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد

شمس و قمر بروز حشر نتابند
نور نتابد مگر جمال محمد

وانکه پیرایه بسته جنت و فردوس
بوکه قبولش کند بلال محمد

شاید اگر آفتاب و ماه نتابند
پیش دو ابروی چون هلال محمد

چشم مرا تا بخواب دیده جمالش
خواب نمیکرد از خیال محمد

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد

 

سیدرضا ستوده بازدید : 45 سه شنبه 10 بهمن 1391 نظرات (0)


به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا
جُز تو ای جان جهان، دادرسی نیست مرا
عاشق روی توام، ای گل بی مثل و مثال
به خدا، غیر تو هرگز هوسی نیست مرا
با تو هستم، ز تو هرگز نشدم دور؛ ولی
چه توان کرد که بانگ جرسی نیست مرا
پرده از روی بینداز، به جان تو قسم
غیر دیدار رخت ملتمسی نیست مرا
گر نباشی برم، ای پردگی هرجایی
ارزش قدس چو بال مگسی نیست مرا
مده از جنت و از حور و قصورم خبری
جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا

امام خمینی (ره)

سیدرضا ستوده بازدید : 57 دوشنبه 02 بهمن 1391 نظرات (0)

آقای مهران از دبیران ادبیات و اساتید دانشگاه که هم اکنون در مدارس و دانشگاه های پیشوا تدریس می نمایند از اعضاء خوش ذوق کانون ادبی بهار می باشند. که به گفته خودشان این اولین غزلی است که ایشان سروده اند تقدیم به همه ی شما عزیزان:

جانا بیا و با من تنها سخن بگو

جانم فدای آن  سر و سیما سخن  بگو

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

صبری نمانده بر دل شیدا سخن بگو

افتاده ام زدست غمت کنج این قفس

ای خفته در سریر ثریا سخن بگو

آهن که نیست این تن من ای عزیز جان

برخیز ای طبیب شکیبا سخن بگو

هر دم به انتظار وصالت کنم دعا

ای تو دوای این دل سودا سخن بگو

ماندم که از چه روی شدی بر چو من نهان

یک نکته ای برای حل معما سخن بگو

پندم دهد رقیب، در این غم صبور باش

تا دل شود چو پرده ی دیبا سخن بگو

و یک غزل از ایوب شجاعی به نام "شیدا"

ای پادشه عشق دلم در بدر توست

جانا زغمت عاشق تو خون جگر توست

مجنون نگاهت شده این دیده ی شیدا

صد شکر دلم دم همه دم در گذر توست

شد خسته دلم از غم هجران تو بنگر

افتاده ام از پا و دلم محتضر توست

جانان جهانی وجهانی به تو مشتاق

این عالم امکان دوران گِرد سر توست

بازآ و تو یوسف صفتا نیک نظر کن

این سینه ی یعقوب صفت در شرر توست

گر اشک فشانم زفراق رُخت ای گل

اینها همه از شبنم اشک سحر توست

خواهم بنهم دل سر راهت نتوانم

در این دل مجنون من آخر اثر توست

 

سیدرضا ستوده بازدید : 36 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (0)

آن جا را نمی دانم اما ،
اینجا تا پیراهنت را سیاه نبینند باور نمی کنند

چیزی از دست داده باشی...


"احمد شاملو"

سیدرضا ستوده بازدید : 52 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (0)

در شبستان وجودم غزلی جا مانده
یاد تو در دل دیوانه ی شیدا مانده
همه شب کنج بیابان وجودم ای گل
دل مجنون به سر کوچه ی لیلا مانده
یا که شاید اگر از روی تو من بیخبرم
جرم چشم است که در پشت درت وا مانده
ترسم این بود که پلکی بزنم رد بشوی
غافل از اینکه کنارم بت رعنا مانده
تو نرفتی که من از غصه ی تو پیر شوم
این دل هرزه در این پیچش دنیا مانده
و تویی منتظر این دل دیوانه ی من
که به امید وصال تو مسیحا مانده

ایوب شجاعی یکی ازاعضاء کانون ادبی 

سیدرضا ستوده بازدید : 26 یکشنبه 03 دی 1391 نظرات (2)

خواب می بینم
درختانِ دم کرده از احساس را
و مردی را که هیچکس دوست نداشت
در اندوه دلم خانه ساخته بود
و فاصله ای که بین من و او اردو زده بود
عجب شبهای طاقت فرسایست
بهانه ای
برای گریستن های بی بهانه ام
تمام کنعان را گریسته ام
به اندازه ی تنهایی مریم
و به اندازه ی بغض های گل سرخ
کاش می آمدی
و تنهایی ام را تکیه گاه بودی

شعر از خانم فاطمه طاری یکی از اعضاء کانون این شعر در جلسه سی و هشتم قرائت شد

سیدرضا ستوده بازدید : 32 شنبه 25 آذر 1391 نظرات (1)

از عباس وهاج به خاطر ارسال این رباعی زیباکه سروده خودشان می باشد تشکر می کنیم در ضمن این رباعی را در جلسه کانون نیز قرائت نمودند که مورد استقبال حاضرین قرار گرفت.

از پهنه ی رود راین تا نیل بگیر

از مردم شهر تا ده و ایل بگیر

هر کس که به ساحتت جسارت کرده

یک عکس بده جنازه تحویل بگیر

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 49
  • کل نظرات : 39
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 10
  • آی پی امروز : 82
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 91
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 101
  • بازدید ماه : 94
  • بازدید سال : 343
  • بازدید کلی : 13,612